سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نفس های سرد

بسم الله
پیر مرد، یک کفن آسوده بود
کودکِ ول رفت
دو زانو نشست ...
مست مست
گفت آیا فرصت تعلیم هست؟
گفت هست!
گفت که چیست برازنده ی
یک بالا مرد؟
گفت درد...
گفت که چیست ای همه فرزانگی؛ راست ترین راستی زندگی
ناگهان از شاخه ای افتاد برگ

گفت مرگ!!
زندگی شیرین است اگر شیرینش کنیم و تلخ میشود اگر تلخش کنیم...
و به همین سادگی است زندگی...
یا محمد و علی
ذکر اخر فراموش نشه...
پرچم پر میزند همچنان...
 


ارسال شده در توسط افشین کیا