آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم،
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم،
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم،
شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم
تقدیم به مادر عزیز, پدر گرامی و نازنینان دل شادم
با سلام خدمت شما بازدید کنندگان محترم
از این به بعد شما می توانید از طریق این آدرس با ما در ارتباط باشید!
ما را در پر محتوا کردن وبلاگ یاری کنید!
در قسمت نظرات می توانید انتقادات و پیشنهادات خود را به ما بفرستید.
ما مقالات و مطالب مذهبی و اجتماعی شما را با ذکر نامتان در وبلاگ خواهیم گذاشت.
در صورت تداوم همکاری شما با ما ، می توانید نویسنده افتخاری وبلاگ ما باشید!
با تشکر - گروه پرورشی پایه دوم راهنمایی
روزی مردی خواب عجیبی دید، او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تندتند نامه هائی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند، وآنها را داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته ای پرسید، شما چکار می کنید؟
فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد،گفت: این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هائی به زمین می فرستند.
مرد پرسید: شما ها چکار می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت:این جا بخش ارسال است ، ما الطاف و رحمتهای خداوندی را برای بندگان می فرستیم .
مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته ای بیکار نشسته است
مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است . مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافی است بگویند: خدایا شکر