قبل از اینکه مطلبم رو بنویسم باید یه نکاتی رو باید بهتون بگم
اسلام و یا کلا" مسائل مختلف رو با دو دیدگاه میشه نگاه کرد.دیدگاه اول از نظر مادی و دیدگاه دوم از نظر معنوی چون بحثمون درباره اسلام هست به اون میپردازیم ما میتونیم به اسلام از عینک غریزه نگاه کنیم که زنا،اختلاط دختر وپسر،مشروب خوردن،موسیقی و…حرامه ولی تا حالا فکر کردیم چرا؟امامان میگن که چیزایی حرام شده که ضرر دارن و خدا به جای اون چیزایی که حرام شده جانشین داره مثل زنا که ازدواج جانشینشه اگه هم نمیتونی ازدواج موقت (همون صیغه)بکن که همه چیزش دست خود آدمه(اعم از مهر و…) و مثل مسیحیت جلوی اون رو نگرفته که گفته ازدواج برای کشیشها حرامه و جلوی قویترین و بزگترین غریزه رو گرفتن آخه یه جوون بیست ساله که بیشتر وجودش غریزست چطور میتونه این حرفا رو گوش کنه؟
اسلام همه چیزش میزونه فقط یکی باید اونو درست اجرا کنه
اگه معنوی به قضیه نگاه کنیم میبینیم فرق داره.دوتا پسر رو در نظر بگیرید که اعتقادی به مسائل دینی ندارن یکدفعه برای یکیشون اتفاقی میفته دومی ممکنه ناخود آگاه داد بزنه یا علی،یا مثلا یا ابالفضل(ع) یا تو بیمارستان موقع عمل میبینیم که همه با گریه از خدا شفای مریضشون رو میخوان.
از اینجا به این نتیجه میرسیم که دین اگه هم از زندگیمون پاک بشه موقع سختیا باز ما به سراغش میریم .دین ما شوخی داره خوشی داره ولی یا در تاریخ ثبت نشده یا اصلا دسیسه های دشمنای اسلام نگذاشت امامان(ع) اونطور که باید و شاید اسلام رو معرفی کنن یا جنبه های طنز اسلامی رو نشون بدن ،فقط چندتا به ما رسیده که یکیش میگه:زنی نزد حضرت رسول خدا(ص)آمد و گفت:ای پیامبر شوهر من تو را میخواند،حضرت فرمود:که شوهر تو آن نیست که در چشم وی سفیدی هست زن گفت:لاوالله،حضرت تبسمی نمود و فرمود هیچ کسی نیست مگر آنکه در چشم وی سفیدی هست
یا روایت دیگه هست از این قرار که
روزی رسول اکرم(ص)قدری خسته بودند،یکی از پاهای خود رادراز کرده وبا صحابه صحبت میفرمود،در این موقع برای اینکه درسی از اخلاق به صحابه خود داده باشد،سوال کرد:اگر گفتید پای چپ من به چه چیز شباهت دارد؟صحابه شروع کردند به خود شیرینی نمودن و هر کدام به عقیده خود یک تشبیه زیبا پیدا کرد یکی گفت:به شاخه درخت طوبی میماند دیگری گفت:به بازوی جبرئیل و...
پس از انکه صحابه چنین تشبیهاتی نمودند،حضرت پای دیگر خود را نیز دراز کرد و فرمود:((به این پای من از همه چیز بیشتر شباهت دارد))
این از رسول اکرم(ص) امام علی (ع) هم در زندگی خود چنین مواردی داشته که
روزی امام علی(ع) براهی میرفت و عمر و ابوبکر که قد بلند بودند بر چپ و راست وی میرفتند،یکی از آنها برای شوخی گفت:یا ابالحسن!تو در میان ما مانند حرف نون در میان کلمه لنا هستی،حضرت در جواب او فرمود:اگر من در میان شما نبودم،شما نبودید چرا که اگر نون را از میان کلمه لنا برداری،لا(یعنی نه)باقی میماند
البته جوابهای کوبنده امامان ناشی از تکامل نظام مغزی آنها است در تحقیقی که چند مدت پیش انجام شد دانشمندا مغز انسان رو به چهار بخش تقسیم کردند که شامل (ادبیات،ریاضی،امور نظامی،علوم) هست که هر انسان فقط یکی از این چهار قابلیت در او فعال است و بقیه یا ضعیف هستند یا کار نمیکنند و برای همین انسانها حرفه های متنوعی دارند ولی امام که پیشوای مردمه باید همه این قابلیتها در او به طور کامل فعال باشد و با یه تحقیق کوچیک میتونیم بفهمیم که اونا از همه جهات متکامل بودن
انیشتن رو که میشناسید؟سازنده بمب اتم و نابغه بزرگ دنیا یک سری محاسباتی کرده که بفهمه جهان چند بعد داره،در نظر مردم نظام خلقت دارای سه بعده (طول،عرض،ارتفاع) ولی انیشتن با 3بعد امتحان کرد دید که محاسبات غلط در اومد،داده ها رو چهار بعد کرد دید داره به جواب نزدیکتر میشه تا بعد از چند سال فهمید که جهان خلقت دارای 11 بعده!!! اون گفته انسان با روش عرفان و ریاضت میتونه تا بعد چهارم برسه حالا خدا میدونه غیر از 3بعدی که ما میشناسیم چه چیزای دیگه ایی تو نظام تکوینه.نظر من اینه که برای همین بهشت و جهنم رو نمیشه توصیف کرد چون اگه 3بعد بود خداوند توی قرآن میتونست دقیق توصیفش کنه ولی خلقت 11بعدی رو چطور میشه به انسان 3بعدی فهموند مثل اینه که ما انسانها که 3بعدی هستیم برای سایه ها که 2بعدی اند دنیا رو توصیف کنیم!معلومه نمیشه، اگه هم انسان تا بعد چهارم میتونه برسه پس آسمان اول که پیامبر(ص) به اون عروج کرد از بعد پنجم شروع میشه(چه جالب) و تا آسمان هفتم(همون بعد یازدهم)ادامه داره!
تازه از خبر شنیدم که گفت:روزنامه سان چاپ لندن گفته تا سال 2060تمام رکوردهای ورزشی شکسته میشه و از اون به بعد انسان دیگر قادر به شکستن هیچ رکوردی نیست یعنی قدرت بشر رو به زوال گذاشته(این هم از عجایبه)
این حرفا رو زدم که بگم ما هنوز خیلی چیزا نمیدونیم پس باید سخنان امامان که همه چیز رو میدونن رو گوش بدیم،بفهمیم و مهمتر از همه به کار ببندیم
این احادیثی که خواهید خواند از امامان ما هستند که امیدوارم خوشتون بیاد
1-امام صادق(ع):هر کس عاقل است دین دارد و هر کس دیندار باشد،به بهشت میرود
2-امام علی(ع):شعار مومن عمل اوست
3-امام باقر(ع):به شیعه ما سلام برسان و به ایشان اعلام کن که هیچ خویشاوندی و نزدیکی بین ما و خداوند نیست و هیچ کس به خدا نزدیک نمیشود مگر به سبب پرهیزگاری و اطاعت فرامین خدای متعال
4-امام صادق(ع): صبر برای ایمان به منزله سر برای بدن است
5-" " :خداوند میفرماید:هر کس مرا در میان جمعی از مردم یاد کند،من هم او را میان جمعی از ملائکه یاد خواهم کرد
6-امام علی(ع):اعمال انسان،نتیجه و ثمره نیت آنها میباشد
7-" ":هر کس به دنیا برسد از آن خسته میشود و هر کس به آن نرسد در رنج میماند
8-" " :هنگامی که نیتها فاسد شود،بلاها و گرفتایها به انسان هجوم میآورند
9-" " :به سبب اخلاص است که رتبه مومنین برتری و رفعت پیدا میکند
10-پیامبر اعظم(ص):هر کس میخواهد به علوم اولین و آخرین آگاهی پیدا کند،پس باید قرآن بخواند
11-" " :برای هر چیزی یک زینتی است و زینتقرآن هم،صدای نیکو میباشد
12-" " :نزدیکترین چیزی که بنده را به خداوند نزدیک میکند،سجده کردن بنده است برای خدا
13-امام صادق(ع):قلب کافر از سنگ سخت تر و سفت تر است
14-امام علی(ع):نماز دژ محکمی است که انسان را از حملات شیطان محفوظ میدارد
15-پیامبر اکرم(ص):به درستی که هر کس شراب بنوشد تا چهل روز نماز او به حساب نمی آید و مورد قبول واقع نمیشود
16-رسول خدا(ص):فقط خیانتکاران،احتکار میکنند
17_امام علی(ع):چیز اندک که با اشتیاق تداوم یابد،بهتر از فراوانی است که رنج آور باشد 18_پایان لذتها،وبرجای ماندن تلخیها را به یاد آور 19_هر کس با حق در افتد نابود میشود 20_تقوا در راس همه ارزشهای اخلاقی است 21_راه تحمل مصیبت:یا چون مردان بزرگوار شکیبا،و یا چون چهارپایان بی تفاوت باش 22_کسی که به کارهای گوناگون بپردازد،خوار شده،پیروز نمیشود 23_بسا سخن که از حمله مسلحانه کارگرتر باشد 24_هر مقدار که قناعت کنی کافی است 25_حق،سنگین اما گواراست،و باطل،سبک اما کشنده 26_هر کس بر آبروی خود بیمناک است،از جدال بپرهیزد 27_دست نیافتن به گناه نوعی عصمت است 28_چون سختیها به نهایت برسد،گشایش پدید آید،وآنهنگام که حلقه های بلا تنگ گرددآسایش فرا رسد 29_دعوت کننده بدون عمل،چون تیرانداز بدون کمان است 30_روز انتقام گرفتن از ظالم،سخت تر از ستمکاری بر مظلوم است 31_بی نیازی از عذر خواهی،گرامی تر از عذر راستین است 32_آدم داغدار میخوابد اما کسی که مالش غارت شده،نمیخوابد 33_هرگاه خدا بخواهد بنده ایی را خوار کند،دانش را از او دور سازد 34_هرگاه تهیدست شدید با صدقه دادن،با خدا تجارت کنید 35_تلخ کامی دنیا،شیرینی آخرت است و شیرینی دنیای حرام،تلخی آخرت 36_سلامت تن در دوری از حسادت است 37_از خدا بترس هر چند اندک،و میان خود و خدا پرده ایی قرار ده هر چند نازک 38_هنگامی که توانایی فزونی یابد،شهوت کاستی گیرد 39_سنگین ترین عملی که در روز قیامت در ترازوی اعمال گذاشته میشود،درود بر محمد و اهل بیت اوست(اللهم صلی علی محمد و آل محمد) 40_نزدیکترین شخص به پیامبر(ص)در فردای قیامت،کسی است که صلوات بیشتری بر او فرستاده باشد
در حادثه کربلا ما به مسائل زیادی بر می خوریم در یک جا سخن از بیعت خواستن یزید از امام حسین و امتناع امام از بیعت، در یکجا دعوت مردم کوفه از امام حسین و پذیرفتن امام ولی در جایی بدون توجه به مسئله بیعت و بدون توجه به درخواست دعوت کوفیان حضرت حسین (ع) از اوضاع حکومت انتقاد می کند.
از فساد و حرام خواریها و ظلم و ستم انتقاد می کند و اینجا امر به معروف و نهی از منکر را لازم می بیند. البته حقیقتاً باید گفت همه این سه مورد تاثیر داشته است چون پاره ای از عکس العملهای امام بر اساس امتناع از بیعت پاره ای بر اساس دعوت مردم کوفه و پاره ای بر اساس مبارزه با منکرات و فسادهای آن برهه از زمان صورت گرفته است. حال باید دید دو عامل اصلی قیام چه بوده است. و باید دید کدام عامل تاثیری به سزایی داشته است. توضیح عکس العمل اول را همه شنیده ایم که معاویه با چه وضعی به حکومت رسید وقتی اصحاب امام حسن مجتبی (ع)، آنقدر سستی کردند امام یک قرارداد موقت با معاویه امضاء کردند در مفاد این صلحنامه آمده بود که بعد از مرگ معاویه مقام خلیفه مسلمین به امام حسن برسد و اگر ایشان به شهادت رسیده بودند به برادرش امام حسین منتقل شود برای همین معاویه امام حسن مجتبی را مسموم نمودند تا مدعایی نماند و خود معاویه می خواست حکومت را به شکل سلطنت و موروثی در بیاورد. تا زمان معاویه ، مسئله خلافت و حکومت یک مسئله موروثی نبود و فقط دو طرز تفکر بود: الف: یک طرز تفکر که خلافت، فقط شایسته کسی است که پیغمبر او را منصوب کرده باشد. ب: یک طرز تفکر دیگر این بود که مردم حق دارند خلیفه ای برای خودشان انتخاب کنند و این مسئله در میان نبود که یک خلیفه برای خود جانشین معین کند اما تصمیم معاویه از همان روزهای اول این بود که نگذارد خلافت از خانه اش خارج شود ولی خود معاویه احساس می کرد این کار فعلا زمینه مساعدی ندارد و کسیکه او را به این کار تشویق و تشجیع نمود مغیره بن شعبه (لعنه ا…) بود چون مغیره خودش طمع حکومت کوفه را داشت مغیره همان شخصی بود که با غلاف شمشیر به پهلوی خانم زهرا (س) زد و همان مغیره ای که قبلا هم حاکم کوفه بوده است و از اینکه معاویه او را عزل نموده بود ناراحت بود. برای همین مغیره به شام رفت و به یزیدبن معاویه گفت نمی دانم چرا معاویه درباره تو کوتاهی می کند دیگر معطل چیست؟ چرا تو را جانشین خودش نمی کند یزید گفت پدر فکر می کند این قضیه عملی نیست مغیره گفت عملی است چون هر چه معاویه بگوید مردم شام اطاعت می کنند و مردم مدینه را مروان حکم و از همه جا مهمتر و خطرناکتر کوفه (عراق کنونی) است این هم بعهده من. یزید به نزد معاویه رفت و مطالب مغیره را گفت وقتی معاویه ، مغیره را احضار نمود مغیره با تملق گویی و منطق قویی که داشت معاویه را قانع می سازد معاویه هم برای بار دوم به او ابلاغ حکومت کوفه را می دهد (البته این جریان بعد از شهادت امام حسن مجتبی یعنی سالهای آخر عمر معاویه بوده است) مردم کوفه و مدینه با پیشنهاد مغیره و مروان مخالفت کردند لذا معاویه مجبور شد خودش به مدینه برود . معاویه پس از تسلط کامل بر محیط داخلی و پهناور اسلام که از افریقای شمالی تا حدود چین توسعه یافته بود اولین و بزرگترین اشتباه خودش راجع به سیاست خارجی را مرتکب شد چون وقتی تصمیم گرفت پسر جوان و نالایقش را ولیعهد کند ولی مردم نپذیرفتند و او شکست خورد برای رسیدن به این قصد شومش مرتکب جنایت بزرگی شد و آن این بود که با امپراطور روم که نیرومندترین دشمن خونین اسلام و مسلمانان بود به نفع قصد شومش صلح کرد و با این عمل جلوی پیشروی اسلام را در اروپا متوقف ساخت و برای تهدید یک طرفردار نیرومند که تاج و تخت یزید را پشتیبانی کند حاضر شد باجی هم به دولت روم بدهد. معاویه زمانیکه که خودش به مدینه رفت سه نفر که مورد احترام مردم بودند را خواست (امام حسین –(ع) عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم ، عبدالله بن زییر، همان شخصی که به امام علی خیانت کرد و مسبب جنگ جمل شد) معاویه سعی کرد با چرب زبانی به آنها برساند که صلاح اسلام ایجاب می کند حکومت ظاهری در دست یزید باشد ولی کار در دست شما تا اختلافی میان مردم رخ ندهد حتی به آنها گفت شما فعلا بیعت کنید ولی آنها قبول نکردند. معاویه هنگام مردن، سخت نگران وضع پسرش یزید بود و به او نصایحی کرد که اگر یزید جامه عمل می پوشاند یقیناً بیشتر می توانست حکومت کند نصایح این بود (ای پسر جان، من رنج بار بستن را از تو بر داشتم، کارها را برایت هموار کردم و دشمنانت را راحت نمودم و رقیبان عرب را زیر فرمانت آوردم مردم حجاز را منظور دار که اصل تو هستند هر کس از آنها به نزد تو آمد گرامیش دار و هر کدامشان را هم غایب بود احوالش را بپرس اهالی عراق را منظور دار. و اگر خواستند حاکمی را از آنها عزل کنی دریغ نکن چون عزل یک حاکم، آسانتر از برابری با صد هزار شمشیر است اهل شام را هم منظور دار که اطرافیان نزدیک و ذخیره تو هستند و اگر از دشمنی در هراس یودی از آنها یاری بجو و چون موفق شدی آنها را به وطن خودشان برگردان زیرا اگر در سرزمین دیگر بمانند اخلاقشان بر می گردد. سپس معاویه می نویسد پسرم من نمی ترسم که کسی در حکومت با تو نزاع کند مگر 3 نفر حسین بن علی – عبدالله بن زییر- عبدالله بن عمر ]چون هر سه خلیفه زاده بودند[. حسین بن علی شخصی است که اهل عراق او را رها نکنند و او را وادار به خروج می کنند اگر خروج کرد و برابر او پیروز شدی از او درگذر که با تو خویشی نزدیک دارد و احترام و خلق او بسیار است و او نوه پیامبر است. اما عبدالله بن عمر اهل عبات است و اگر تنها بماند با تو بیعت می کند. ولی عبدالله بن زبیر اگر بر تو خروج کرد و بر او پیروز شدی بند از بندش جدا کن و تا بتوانی خون دیگران قوم خود را حفظ کن. معاویه می دانست این سه نفر یقیناً اعتراض خواهند کرد چون اعتراض آنها به نظر معاویه بدین دلیل بود که اگر خلافت به ارث برده می شود ما هم باید وارث باشیم و اگر خلافت به سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان با سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان سابقه دار تر از یزید هم وجود داشت و این اعتراضات واقعاً در ذهن اکثر مسلمان بود معاویه در این نصایح کاملا پیش بینی کرده بود که اگر یزید با امام حسین (ع) به خشونت رفتار کند و دست خود را به خون آغشته کند دیگر نمی تواند خلافت خود را ادامه دهد بقول بنی امیه متأسفانه یزید نتوانست سیاست مرموزانه پدرش را اعمال کند و سیاستی غلط را اعمال نمود و زحمات 50 ساله امیر را رشته کرد . معاویه فردی زیرک بود و خوب می دانست و می توانست پیش بینی کند بر عکس یزید که اولا جوان بود ثانیا مردی بود که اشراف زاده و با لهو و لعب مانوس شده بود و کاری کرد که در درجه اول به زبان خاندان بنی امیه و ابوسفیان تمام شد. بعد از اینکه معاویه در نیمه رجب سال 60هـ.ق به درک رسید یزید به حاکم مدینه ولید بن عقبه ابوسفیان (نوه ابوسفیان) نامه ای می نویسد و مرگ معاویه را اطلاع می دهد و طی نامه ای خصوصی دستور داد از حسین بن علی (ع) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بیگرد و اگر بیعت نکردند سرشان را برای من بفرست وقتی ولید بن عقبه نامه یزید را دریافت کرد امام بعد از سه روز حرکت کرد. (علتش را انشاءالله در تاریخ واقعه کربلا تا شهادت خواهیم گفت) و به مکه هجرت نمود و شاید فکر شود که هجرت بدین جهت بوده است که مکه حرم امن الهی است و خون حضرت را نمی ریزند خیر بلکه اولا اعلام مخالفت خودش را اعلام کرد ثانیا اگر در مدینه می ماند صدایش آنقدر به عالم اسلام نمی رسید و اگر شهید هم می شد خونش تاثیر زیادی نداشت برای همین صدایش در اطراف پیچید که امام حاضر به بیعت نشده است ثالثاً و از همه مهمتر امام حسین سوم شعبان وارد مکه شد و ماههای شعبان ، رمضان، شوال، ذی القعده و تا هشت ذی الحجه در مکه ماند ماههایی مهم که مردم جهت حج عمره آنجا می آمدند تا اینکه 8 ذی الحجه رسید و مردم که برای حج تمتع لباس احرام می پوشیدند و می خواهند به سوی منی و عرفات بروند همان لحظه ناگهان امام حسین (ع) اعلام می کند من می خواهم به طرف عراق و به سوی کوفه بروم یعنی پشت به حج و کعبه می کند و اعتراض و عدم رضایت خودش را به این شکل اعلام می کند.