سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نفس های سرد

دیشب هم مانند شبهای دیگر به دلم رنگ غم خورده بود


ماهتاب آهسته از پس ابرهای افق خارج میشد چند ستاره کوچک هم کم کمک بر گرد درخشش زیبایش آشکار شدند


چشم های نگران و خسته من نیز در آن حصار نورانی و پر جلال محصور می شد پاسی از نیمه شب میگذشت سکوتی سنگین حاکم بر


محیط بود می اندیشیدم که دیگر ذیروحی جز من وقلب من و ماهتاب


و شمع بیدار نیست ولی هنوز دیگری هم بیدار بود .


شب پره ای کوچک و ظریف از میان شعاع ماه خارج شد و اندکی


بر فراز بستر سرد و خاموش من چرخید و احساس کردم با صدای


بالهای خویش میگویند .


ای عاشق بینوا پایه های کاخ وفا را در هم بریز چه که ما هم در


این سراب جان دادیم و شبهای بسیار بر گرد صفای یار گشتیم و بر


زیباعیش چشم دوختیم ولی هرگز از آن شمع فروزان  عشق صدای ناعی


نشنیدیم و وفاعی ندیدیم عاقبت پر سوختیم و آواره در دنیای ناکامگاران


محبت شدیم .به شمع چشم دوختم و دیدم که از این اعتراف لرزش


سخت بر شعله وجودش افتاد و سر شکی سوزان و بسیار بر پایه حیات


خویش بنهاد . شب پره کوچک بافاصله ای زیاد نیم چرخی او را طواف


کرد و بعد سریع و باشتاب در میان انحنای ظلمات غرق و دور شد


ماه با طمعنینه ای زیاد در پشت کوهساران دور میلغزید و پیش میرفت.


افکار من نیز همگام  با او در پس تمام تاریکی ها به جستجوی شب پره بود .


 


شعر


 


به فدای چشم ماهت که سیاه گشته چون شب


از لهیب خاک راهت همه عاشقان در تب


بخدا از آن گریزم که بجام اشک ریزم


همه ناله و فغانم پناه بر تو یا رب


ارسال شده در توسط افشین کیا