سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نفس های سرد

روزی مردی وارد مجلس خاتم الانبیا(صلی الله علیه وآله وسلم) شد و اظهار وحشت کرد که چیز عجیبی دیده ام فرمود چه دیدی؟ عرض کرد زنم سخت مریض شد، به من گفتند اگر از چاهی که در برهوت است آب بیاوری خوب می شود پس مهیای تهیه آب از چاه برهوت شدم و با خود مشکی و قدحی برداشتم که از آن آب در مشک بریزم و آنجا رفتم صحرای وحشتناکی را دیدم با اینکه خیلی ترسیدم ولی مقاومت کردم و برای آوردن آب در جستجوی چاه بودم ناگهان از سمت بالا چیزی مثل زنجیر صدا داد و پایین آمد دیدم شخصی است و می گوید مرا سیراب کن که هلاک شدم چون سربلند کردم قدح آب را به او دهم دیدم مردیست که زنجیر به گردن او است و تا خواستم به او آب دهم او را کشاندند بالا، تا نزدیک قرص آفتاب دو مرتبه خواستم مشک را آب کنم دیدم پایین آمد و اظهار عطش کرد، خواستم ظرف آبی به او بدهم باز او را کشانیدند و بردند تا به قرص آفتاب سه مرتبه چنین شد و من سر مشک را بستم و به او آب ندادم، من ترسیدم و خدمت شما آمده ام ببینم این چه بود؟
رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: این بدبخت قابیل فرزند (بزرگ) آدم است که برادرش هابیل را کشت و تا روز قیامت همین جا معذّب است تا در آخرت به جهنم واصل شود

ارسال شده در توسط افشین کیا