سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نفس های سرد

                                                     « بنام او »


         مادر

                         

              
مادرم چه بگویم ...
از مهربانیت از دلسوزیت از فداکاریت از شب هایی که بخاطر من بیدار بوده ای از خستگی هایت از زمان هایی که ناراحت بودی و به روی خودت نیاوری از صبروتحملت چه بگویم...


مادر حقیقت پنهانی است که هیچکس آن را درنمی یابد.
مادر تو تنها کسی هستی که بدون هیچ منتی شبها بر با لینم بیدار بودی.
چه کسی میدونه که وقتی یک مادر نه ماه بچه رو حمل میکنه چه دردهایی میکشه وچه سختی هایی رو تحمل میکنه این فقط یک عشق یک عشق که فقط یک مادر میفهمه.
وقتی یک مادر از دنیا میره بچه هاشو خواهروبرادرش اونقدر مشغول زندگی خودشون میشن که بعد از دو سه سال فراموشش میکنن حتی گاهی اوقات زورشون میادسر مزارش برن  فقط مادرشه که سالیان سال بچه شو فراموش نمیکنه وهمیشه به فکرشه چون اون پاره ی تنش بوده بخشی از وجودش بوده چطوری میتونه فراموشش کنه؟
ما تا مادرو پدرمون وداریم قدرشون و نمیدونیم اونایی که از دستشون دادن میفهمن من چی میگم.

حالا اگه اونا رو دارید خوشا به حا لتون برید بیفتید به دست وپا شون تو رو خدا اینجا غرورو بذارید کنار این غرور بدرد نمیخوره برید پای مادرتون و ببوسید مگه خدا نگفته بهشت زیر پای مادراست دست پدرتون وببوسید این بهتون انرژی میده.برید ازشون بخواید ازتون راضی با شن کاری نکنید که اونا تو این دنیا ازتون ناراضی باشن واز دنیا برن ا لبته اونا اینقدر مهربون هستن که اگه یه بچه بدترین کارم باهاشون کنه اونو میبخشن.
اونایی که مادرپدرتون و از دست دادین من نمیدونم چی بگم فقط واسشون دعا کنید،باهاشون صحبت کنید ازشون بخواید که اگه هرکاری کردین که باعث ناراحتیشون شده شما رو ببخشن.

تا حالا مادر پدرایی که چشم براه بچه شون هستندو از نزدیک دیدین.تاحالا مادرایی که چشمشون به در آسایشگاه خشک شده که بچه شون یک روزی از در بیاد تو رو از نزدیک دیدین باهاشون حرف زدین ببینید تو اون دل کوچیکشون  چه غصه ی بزرگی رو جا کردن اصلا تا حالا آسایشگاه سا لمندان رفتین ببینید که جدیدا بچه ها چطوری از زحمات مادر پدرا شون تشکر میکنن برید یک بار سر بزنید ببینید اونا چی میگن  من رفتم بیشترشون آدرس وشماره تلفن خونه بچه شون و میدن وبهت میگن برو اونجا به بچم بگو خودش گفت میاد منو میبره پس کی میاد.یکی دیگه میگه من داشتم میومدم اینجا نوم  مریض بود برو ببین حا لش چطوره.یکی میگه به بچه هام بگو فقط بیان اینجا من ببینمشون (قسم میخورد ومیگفت) قول میدم باهاشون خونه نرم.یکی هم پهلوی در ایستاده بود و کیفش دستش بود هرکی از در می اومد داخل بهش میگفت منم با خودت از اینجا ببر نمی خوام اینجا باشم از همه بدتر یکی مدام میگفت علی منو ندیدی.بهم گفت تو یک روز اینجا باش من میرم برمیگردم میام میبرمت الان سه سال گذشته هنوز نیومده نکنه بچم مریض شده باشه اصلا نمیدونم کجاست،چه کار میکنه.من که دیگه نتونستم طاقت بیارم اونا حرف میزدن ومن گریه میکردم. میدونی اونا بهم چی میگفتن. بهم میگفتن واسه چی گریه میکنی نکنه مامانت ببینه غصه میخوره.نمیدونم  یا اونا متوجه نمیشدن اشکام واسه چیه یا می فهمیدن وبه روی خودشون نمی آوردن انگار اونا اینقدر قبلا گریه کردن که دیگه اشکی واسه  ریختن نداشتن.تو روخدا اگه وقت کردید یک سری به سالمندان بزنید حداقل اونایی که این کار با پدرومادرشون کردن هفته ای نه ماهی یک بار فقط برن بهشون سر بزنن.نمی خواد به خودشون زحمت بدن اونا رو خونه ببرن آخه اونا جاشونو واسه زندگی تنگ کردن.آخه اونا یادشون رفته که مادرشون با تمام وجودش باعشقی که از قدرت درک ما خارجه بچه شو بزرگ کرده وطاقت شنیدن حتی یک آخ  وازدهن بچه اش نداشته یادشون رفته اون شبهایی که مادر از خوابش زده وبخاطر بچه بیدار مونده حق دارن یادشون نیاد آخه بچه بودن چیزی نمیفهمیدن حالا که بزرگ شدن واسه خودشون کسی شدن به پدرومادر احتیاج ندارن.یادشون رفته مادرشون بدون هیچ مزدومنتی از وجود خودش بچه شو سیر کرده،دست گرم پدرشون ویادشون رفته،یادشون رفته که اگه الان به جایی رسیدن و تو زندگی شون موفقند و هرچی دارن بخاطر دعاهای خیرپدرومادرشون والا اونا هیچی نیستن،یادشون رفته که پدرومادر اگه دلشون بشکنه ونفرین کنند خدا اونقدر اونارو دوست داره که جوابشون ومیده ولی اونا مثل بچه ها بی عاطفه نیستن  بی رحم وسنگ دل نیستن.
 
                     
  وقتی مُردم کفنم را سیاه کنید تا همه بدانند جز سیاهی رنگی ندیدم
                       وقتی مُردم چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند هنوز چشم درراهم
                       وقتی مُردم تکه یخی را روی قلبم بگذارید تابجای مادر برایم گریه کند


                                      آه مادر من هیچ وقت قَدرت را ندانستم….


بازم میگم تا مادر پدراتون ودارید قدرشون وبدونید،قدر ثانیه ثانیه هایی که با اونا هستید و بدونید و لذت ببرید.
پدر و مادر وجودی هستند که تا کنارتون هستن نمیفهمید کی هستن وقتی از دستشون دادید تازه متوجه میشید که چه گوهرهایی رو داشتید و ازدست دادید و چقدر الان بهشون نیاز داریدچقدر با خودتون میگید که کاش مامان الان اینجا بود کاش بابا الان اینجا بود،پس تا دیر نشده قدر این کاش ها رو بدونید و از فرصت ها استفاده کنید.

پس
بارخدایا بحق دعای پدران ومادران کاری کن فرزندان احترام به پدر و مادر راهیچ وقت فراموش نکنند.
بارخدایا من چیزی از تو نمی خواهم فقط اینکه پدران و مادرانمان را بیامرز و باران رحمتت را بر آنها ببار. 
                            
آمین

ساحل نشین

ازتون می خوام واسه یه مادر که این روزا حا لش خیلی بد شده و الان تو کُما ست از ته دلتو ن دعا کنید من  به دعای تک تک شما عزیزان نیاز دارم . ممنون


  



 


ارسال شده در توسط افشین کیا