خطر هر آن در کمینم بود اسفند 1362 بود. اولین روز از پنج روز مرخصی سالیانه من در تهران می گذشت که ساعت هفت صبح تلفن منزل به صدا در آمد . از پایگاه نهم به من اعلام کردند که در اسرع وقت خود را به پایگاه چهارم شکاری معرفی کنم. پس از خاتمه مکالمه تلفنی ساک سفری خود را برداشتم و بعد از خداحافظی از خانواده خود را به ترمینال مهرآباد رساندم و با اولین هواپیمای " سی _ 130" به اهواز پرواز کردم . بعد از آن با یک فروند هلیکوپتر به پایگاه چهارم رفتم و خود را به فرمانده یگان معرفی کردم و راهی گردان شدم. در گردان یکی از دوستان خلبانم را دیدم و از وی درباره ماموریت سوال کردم پاسخ داد همین قدر می دانم که چندین شب متوالی است که در میدان تیر پایگاه، پرواز شب در تاریکی مطلق و در ارتفاع پست انجام می گیرد و بیش از این اطلاعاتی ندارم.
جلسه توجیهی پرواز برگزار شد صبح با جایگزینی من به جای یکی از خلبانان اعزامی از مهرآباد، با دو فروند از هلیکوپترهای " شنوک" راهی اهواز شدیم. پس از صرف ناهار در اهواز جهت شرکت در جلسه تو جیهی به سالنی در فرودگاه هدایت شدیم. دقایقی چند از شروع جلسه گذشته بود. با سلامی کوتاه در گوشه عقب سالن نشستیم و فرمانده عملیات که جلسه را اداره می کرد به ما خوش آمد گفت. به یاد دارم بدون آن که ساعت و تاریخ عملیات را بدانیم همزمان با توجیه مسیر عملیات در روی نقشه، فیلم ویدیویی از مسیر با کانال آبی مصنوعی در وسط نیزازهای بلند نمایش داده شد و ضمن توجیه منطقه، به نحوه اجرای ماموریت و انجام پرواز شب اشاره شد و اعلام کردند ماموریت با استفاده از هلیکوپترهای " شنوک" نهاجا و هلیکوپترهای نداجا به صورت پرواز جمع و در ارتفاع 50 پا بالای سطح زمین و با چراغ های خاموش با فاصله طولی 90 الی 150 پا انجام خواهد شد .
شرایط بسیار سخت و دشوار شرایط اعلام شده، برای پرواز در روز با مشکلات گوناگون روبه رو بود حال که در شب و در ارتفاع پست انجام می گرفت سوالات مختلف را در برداشت. من به عنوان قدیمی ترین و با تجربه ترین خلبان، شدیداً احساس خطر نموده و از فرمانده عملیات سوال کردم که چرا شرایط پروازی را این گونه مشکل انتخاب کرده اید زیرا پرواز در شب با این شرایط غیر ممکن به نظر می رسید . پاسخی که دریافت کردیم این بود: - برای جلوگیری از دید دشمن و امنیت بیشتر... صبح روز بعد همه خبانان و پرسنل پروازی پس از صرف صبحانه در سالن یکی از هتل های اهواز جمع شدند، فرمانده عملیات اعلام نمود شب موعود به زودی فرا خواهد رسید. سالن در شور و التهاب عجیبی بود و اضطراب و هیجان به همراه شوقی وصف ناپذیر در دل ها موج می زد و لحظات به کندی می گذشت.
به سوی منطقه پرواز کردیم راهی فرودگاه اهواز شدیم و از آن جا با هلیکوپتر به "حمیدیه" پرواز کردیم و از آنجا به طرف مرز ایران و عراق، حد فاصل پاسگاه جفیر و مرز ، با پرواز در محلی که به عنوان پارکینگ هلیکوپتر از قبل آماده شده بود در داخل خاکریزها فرود آمدیم. هنوز تعدادی از هلیکوپترها در آسمان بودند که هواپیماهای عراقی محل فرود هلیکوپترهای ما را بمباران کردند. دشمن فقط یک عبور از روی هلیکوپترهای ما انجام داد و بمب هایش را بی هدف رها کرد و از منطقه گریخت. خوشبختانه کوچک ترین آسیبی به پرسنل و هلیکوپترها نرسید ولی مشخص شد که محل فرود برای دشمن فاش شده است . در انتظار بمباران مجدد بودیم که وضع هوا به سرعت خراب شد و آسمان باریدن آغاز کرد. با تاریک شدن هوا بارندگی هم قطع شد ولی آسمان کماکان پوشیده از ابر بود. به همین دلیل احتمال حمله هوایی دشمن بسیار اندک بود.
طرح پروازی عوض شد شب همه به چادر فرمانده عملیات خوانده شدیم . فرمانده مجدداً درباره عملیات شب، توضیحاتی داد و اظهار داشت که در طول مسیر کانال به فاصله هر پانصد متر، یک عدد چراغ قوه روشن بر روی نی ها بسته خواهد شد تا حین پرواز شب با بهره گیری از نور این چراغ ها، مسیر را ردیابی نموده و گم نشویم. پس از قدری گفت وگو به چادرهای خود برگشتیم. حدود ساعت 11 شب بود که دو نفر استاد خلبان هوانیروز با یک فروند هلیکوپتر به منظور بررسی مسیر پرواز و حصول اطمینان از علامت گذاری مسیر به پرواز در آمدند. مدت رفت و برگشت مسیر حدود 35 الی 40 دقیقه پیش بینی شده بود ولی پس از چهل دقیقه از هلیکوپتر خبری نشد. یک ساعت گذشت و هنوز خبری نبود. لحظاتی بحرانی و حساس بود و انتظار بسیار سخت و طولانی به نظر می رسید . بعد از گذشت یک ساعت و بیست دقیقه صدای هلیکوپتر خبر از سلامتی دوستان را به همراه آورد. علت تاخیر آنها این بود که بعد از پرواز راه را گم کرده و موفق به بازدید از مسیرها نشده اند و بعد از جست و جوی زیاد محل پارکینگ هلیکوپترها را پیدا کرده اند. این حادثه در تصمیم گیری فرمانده تاثیر و از پرواز با شرایط قبلی چشم پوشی کرد و خواسته خود را تعدیل نمود. در حدود یک ساعت بعد از نیمه شب فرمانده عملیات به همراه یک نفر استاد خلبان و یک فروند هلیکوپتر "جت رنجر" پرواز خود را آغاز و پس از نوزده دقیقه سالم مراجعت نمودند و به این ترتیب معلوم شد که فقط یکی از دو مسیر پروازی علامت گذاری شده است.
پروازها به سمت منطقه آغاز شد حدود سه بامداد پروازها به صورت تک فروندی شروع شد و با روشن شدن هوا سیل پروازها به طرف جزایر مجنون و منطقه "شط علی" سرازیر شد. ساعت حدود نه صبح بود که اطلاع دادند یک فروند "شنوک" مورد اصابت آرپی جی قرار گرفته و قبل از تخلیه نیرو و با شرایط اضطراری در مسیر بازگشت قرار دارد. هم زمان با رسیدن "شنوک" هواپیماهای دشمن مجدداً منطقه را بمباران کردند که این بار نیز خوشبختانه به علت فعالیت آتش گسترده پدافند هوایی کشورمان، بمب های خود را بی هدف رها ساخته و راه گریز را پیش گرفتند. به یاد دارم کد رادیویی "آجیل 06" فروند ششم از دسته 6 فروندی را داشتم و قرار بود همه سرعت ثابت 100 نات را حفظ نماییم. در داخل هلیکوپتر من یک دستگاه جیپ فرماندهی به همراه یک قبضه تفنگ 106 یا 120 میلیمتری که بر روی آن نصب شده بود و حدود هفتاد نفر رزمنده جای گرفته بودند. هلیکوپترهای دسته پروازی سرعتی معادل 50 الی60 را نگه داشته بودند. لذا من نمی توانستم بیشتر از 50 گره پرواز کنم . تصمیم گرفتم از دسته جدا شده و سرعت خود را به 120 گره افزایش دهم. با این ترتیب از بقیه جلو زده و قبل از دیگران در خاکریز دشمن فرود آمدم. نیروها به سرعت هلیکوپتر را تخلیه نمودند. هنگام تخلیه جیپ، دلهره و عجله بسیاری داشتیم چرا که هواپیماهای عراقی را در ارتفاع حدود 1500 پایی مشاهده می کردیم هر از چند گاهی نیز هلیکوپترهای ما را تعقیب و به سویشان تیراندازی می نمودند. در این شرایط بود که یکی از چرخ های جیپ از راهروی باریک بارگیری یدکی خارج شده و لوله تفنگ نیز در داخل لوله های هیدرولیک و بنزین جای گرفت. خوشبختانه آسیبی وارد نیامد اما من مجبور شدم که کنترل فرامین هلیکوپتر را به دست کمک خلبانم بسپارم و خود نسبت به تخلیه جیپ اقدام نمایم لذا با کمک آن ماشین را به داخل هلیکوپتر کشیدیم و پس از آن جیپ را به آرامی از هلیکوپتر پیاده نمودیم و با عجله بسیار خود را به کابین پرواز رساندم و به طرف منطقه خودی به پرواز در آمدم.
خطر هر آن در کمینم بود در حین برگشت یکی از هلیکوپترهای خودی پیغام داد "آجیل 06" مواظب خودت باش هواپیمای دشمن. دو عدد راکت در دو طرف هلیکوپتر، دل آب باتلاق را شکافتند و قطراتی از آب را بر روی هلیکوپتر پاشیدند. روزها سپری می شد و پرواز ها همچنان با شدت تمام ادامه داشت. در یکی از همین روزها پس از انجام 13 سورتی در 8 ساعت پرواز، هنگامی که هوا رو به تاریکی می رفت، در مسیر مراجعت از خاک دشمن با دسته ای از پرندگان باتلاق مواجه گشتم. برای احتراز ار برخورد با آنها، مرتباً هلیکوپتر را به چپ و راست بالا و پایین مانور می دادم که ناگهان به سرعت 150 نات با آب برخورد نمودم اما به خواست خدای مهربان هیچ گونه آسیبی به پرسنل و هلیکوپتر وارد نیامد.
|