سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نفس های سرد


امروز بدترین روز زندگی من بود .


روزی بود که هیچ زمان یادم نخواهد رفت .


 شاید برای شما پیش آمده باشد


کسی را جون می دید براش ، از شما دل بکند .


عشق کلمه قشنگی است .


اگر بعضی ها آن را واقعا قبول داشته باشند .


نه اینکه بازیچه دستشون باشه !!!


دل سوخته


 


ارسال شده در توسط افشین کیا

تقدیم به کسی که


 تمام وجودم برای اوست


و قلبم بخاطر او می تپد.


ارسال شده در توسط افشین کیا

با عرض سلام ادب و احترام


خدمت همه دوستان و سروران عزیز و علی الخصوص همشهریان دنیای مجازی


در این مدت چند سالی که در اینترنت مطلب می نویسم ،همواره مورد لطف و مرحمت همه دوستان و عزیزان بوده ام .


بنده در وبلاگ های مختلفی مطلب می نویسم ، از جمله www.atregoleyas.com


www.atregoleyas.org و www.atregoleyas.ir بیشتر مطالب من هم در زمینه های مذهبی اخلاقی و گاها سیاسی است. در طول این مدت علیرغم اینکه عکس واقعی خودم را گذاشته ام (با لباس طلبگی) هیچوقت نشده که کسی به بنده توهین کند یا فحش دهد یا مطالب غیر اخلاقی بفرستد.


اماظاهرا یکی از دوستان که خیلی به بنده علاقه و محبت دارد مرتب به این وبلاگ بنده«http://zarghan.parsiblog.com» سر می زند و از اینجور کامنت ها می گذارد.البته با یک آی پی (217.219.98.69) و از یک محل واحد، حتی اخیرا ایشان به نام من در دیگر وب لاگ ها کامنت می گذارد و وقت و هزینه صرف می کند:


من که زبانم از پاسخگویی به ایشان قاصر است، و نمی توانم جواب ایشان را بدهم اما از قدیم گفته اند «خدا رحمت کند شیخ سعدی را »


 بدرود


ارسال شده در توسط افشین کیا

می خواهم با فاطمه زهرا(سلام الله علیها) محرم شوم


یکی از طلاب که از دوستان نزدیک خود ما بود، چند سال در جبهه شرکت داشت، تا به فرماندهی لشکر رسید، هنوز ازدواج نکرده بود، گفت فقط آرزو دارم با بک دختر سید ازدواج کنم، تا با فاطمه ی زهراء مَحرَم شوم، آمده ده هزار تومان قرض کرد و با یک دختر سید ازدواج کرد. بعد از چندین سال جنگ، روز سوم عروسی به جبهه برگشت و به شهادت رسید. از خدا خواسته بود که جنازه اش پیدا نشود و پیدا هم نشد.


منبع: آذرخش دیگر از آسمان کربلا-مصباح یزدی


www.atregoleyas.com


Info@atregoleyas.com


Mohammadhashem_ne@yahoo.com


ارسال شده در توسط افشین کیا

بسم الله
پیر مرد، یک کفن آسوده بود
کودکِ ول رفت
دو زانو نشست ...
مست مست
گفت آیا فرصت تعلیم هست؟
گفت هست!
گفت که چیست برازنده ی
یک بالا مرد؟
گفت درد...
گفت که چیست ای همه فرزانگی؛ راست ترین راستی زندگی
ناگهان از شاخه ای افتاد برگ

گفت مرگ!!
زندگی شیرین است اگر شیرینش کنیم و تلخ میشود اگر تلخش کنیم...
و به همین سادگی است زندگی...
یا محمد و علی
ذکر اخر فراموش نشه...
پرچم پر میزند همچنان...
 


ارسال شده در توسط افشین کیا
<      1   2   3   4   5   >>   >