سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نفس های سرد

                                               بسم الله
به خداااا
در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد . . .
نگهم خواب ندارد . . .
قلمم گوشه دفتر غزلی ناب ندارد . . .
شبه من روزنه مهتاب ندارد
. . .

اللهم احفظ وانصر قائدنا و مرجعنا و نور عیننا الخامنه ای(روحی فداه)
                                                                   باشیم که میاید

ارسال شده در توسط افشین کیا

                                                         بسم الله
نمی دونم باید خوشحال باشم یا ناراحت. . . اما اینو میدونم که یاداوریش و بازگو کردنش  باعث میشه بغض گلومو بگیره. اما نمیدونم علت این بغض سکوت خودمه یا تاسف برای . . .
امروز سر کلاس انگل شناسی  استادم یا بهتر بگم دکتر نعمتیان
استاد دانشگاه ازاد ظاهرا  اسلامی واحد تهران پزشکی وقتی داشت سر کلاس یه مطلب غیر درسی رو برای چندمین بار تعریف میکرد و من در جواب همکلاسیم که ازم پرسید مبحث امروز مربوط به کدوم صفحه جزوهس داشتم جزوم رو اروم ورق میزدم با وجود همه ی شیطنت های موجود در جو کلاس از ابتدای ساعت و پچ پچ بچه ها که البته اونا یه فرق اساسی با من داشتن که اخر حرفم فرقشونو میفهمید یکدفعه با دست به من اشاره کرد و گقت:
شما شمایی که هفت لا خودتو پوشوندی و همینطور که با دست ادای چادر سر کردن رو درمیاورد گفت من چی گفتم؟ و من هم محترمانه حرفاشو تکرار کردم بعد با عصبانیتی بی دلیل و عجیب روش رو برگردوند و گفت همین امثال شما هستین که مردم رو به کشتن میدید! به زور نشوندنت اینجا!!!!
باور کنید از شدت تعجب مات شده بودم تعجب نه به خاطر حرفای استاد نعمتیان چون میشناختمش از قبل... اینکه عشق امریکاس و شعار مرگ بر امریکا رو بارها سر کلاس نقد کرده بود ...تعجب برای این همه بی پروایی استاد از این که  با چه جراتی
تو فضای اسلامی دانشگاه ازاد اسلامی!!
حجاب اسلامی منو به باد تمسخر میگیره چی باعث این همه بی پروایی و جسارت این ادم شده. . .
  من شخصا فکر میکنم اگر ادم های وطن فروش کثیفی مثل موسوی و خاتمی رو سر جاشون میشوندن اونوقت استاد محترم من با این وقاحت نمی تونست افکار ضد دینی و مریضشو بیار تو زبونش و حجابی رو که من با افتخار از مادرم زهرا (س)یاد گرفتم رو با اداهای مضحکش مورد خطاب قرار بده .
همیشه با حسرت فکر میکردم چون زنم نمیتونم مثل یه مرد جهاد کنم یا به دینم خدمت کنم اما حالا خوشحالم چیزی دارم که باهاش میتونم چشم هر خائن وطن فروشی رو از حدقه دربیارم
پس حجابم رو محکمتر و سفت تر از پیش حفظ میکنم.  
 اللهم احفظ وانصر قائدنا و مرجعنا الخامنه ای(روحی فداه)             
                                                                       باشیم که میاید


ارسال شده در توسط افشین کیا

بسم الله
پیر مرد، یک کفن آسوده بود
کودکِ ول رفت
دو زانو نشست ...
مست مست
گفت آیا فرصت تعلیم هست؟
گفت هست!
گفت که چیست برازنده ی
یک بالا مرد؟
گفت درد...
گفت که چیست ای همه فرزانگی؛ راست ترین راستی زندگی
ناگهان از شاخه ای افتاد برگ

گفت مرگ!!
زندگی شیرین است اگر شیرینش کنیم و تلخ میشود اگر تلخش کنیم...
و به همین سادگی است زندگی...
یا محمد و علی
ذکر اخر فراموش نشه...
پرچم پر میزند همچنان...
 


ارسال شده در توسط افشین کیا
                                               بسم الله
به خداااا
در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد . . .
نگهم خواب ندارد . . .
قلمم گوشه دفتر غزلی ناب ندارد . . .
شبه من روزنه مهتاب ندارد
. . .

اللهم احفظ وانصر قائدنا و مرجعنا و نور عیننا الخامنه ای(روحی فداه)
                                                                   باشیم که میاید

ارسال شده در توسط افشین کیا
بسم الله
بهشت زهرا یواش یواش شلوغ شده بود این ور اون ور چادر زده بودن پیکنیکی ها روشن ...برنج و خورشت در حال ابکش و جا افتادن بود...نمیدونم داستان چی بود ولی هر چی بود کسی گشنه نمیموند...
سالگرد امام هم شده مثل 13 بدر..هر سال پر شکوه تر برگزار میشه...
طرف اومد کنار ایستگاه صلواتی شربت گرفت داشت می رفت فوش خارو خاشاک داد به اول اخر بزرگان و رفت...
اون یکی تو قبر های نزدیک حرم دست دختره مردمو گرفته داره میبره ....(احتمالا دنبال قبر میگشتن)
میری تالار اندیشه...هن هن میکنی در میزنی بیرون نمیاد طرف...میاد بیرون باید مواظب باشی سوزن سرنگ تو پات نره...
یه عده آدم میبینی دارن مثل سرعت نور میدوئن...یه خورده زوم میکنی میبینی دنبال یه بنده خدا کردن که داره ساندیس کیک میده...
تو چمن بلوار بچه لوتی ها دارن ذغال میزارن تو گردون...
یه عده ای هم هستن حالا واسه رفع تکلیف یه فاتحه هم میفرستن...فاتحه هم همونجا میشد بفرستی که...
پس فردا بچه بزرگ میشه به بابا میگه یه بار دیگه یه بار دیگه...یه بار دیگه بریم حرم امام...اخه خیلی خوش میگذره...
نماز میشه تموم میشه...و همچنان این داستان ادامه دارد تا وقتی داد بزنه راننده اوتوبوس بگه پیکنیک تموم شد...
میگی نه میگم غلط کردی...
اینم از این...
تا تجدید میثاق آینده خدا بزرگ است...
یا محمد و علی
پرچم...چی بگم والا
ذکر اخر فراموش نشه....
ارسال شده در توسط افشین کیا
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >